سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دل کو چو لو
صفحه اصلی وبلاگ
پارسی بلاگ
شناسنامه من
ایمیل من
من در یاهو
 RSS 
اوقات شرعی
پنج شنبه 86 آذر 15 ساعت 8:46 عصرمن تازه اومدم اما این شعرو خیلی دوست دارم

هیچکی از رفتن من غصه نخورد

هیچکی با موندن من شاد نشد

وقتی رفتم کسی قلبش نگرفت

بغض هیچ آدمی فریاد نشد

وقتی رفتم کسی گریش نگرفت

اشکشو کسی نریخت پشت سرم

راستی که بی کسی درد بدیه

منم انگار همیشه تو سفرم

وقتی رفتم کسی غصش نگرفت

وقتی رفتم کسی بدرقم نکرد

دل من میخواس تلافی بکنه

پس چش هیچ کسی عاشقم نکرد

وقتی رفتم نه که بارون نگرفت

هوا صاف و خیلیم آفتابی بود

اگه شب میرفتم و خورشید نبود

آسمون خوب میدونم مهتابی بود

چشمی با رفتن من خیره نموند

به درو به آسمونو پنجره

میدونم خیلیا گفتن چیزی نیس

اینکه ماتم نداره بذار بره

وقتی رفتم کسی اشکش نیومد

نیومد هیچ جا صدای گریه ای

توی این دنیای بد هیچکی نداشت

از سفر رفتن من گلایه ای

هیچکسی نگاش برام ابری نشد

زلزله هیچ دلی رو تکون نداد

راس راسی واسه کسی مهم نبود

نه که فک کنی بود و نشون نداد

چهره هیچ کسی پژمرده نبود

گلا اما همه پژمرده بودن

کسایی که واسشون مهم بودم

همه شاید یه جوری مرده بودن

کی میرم کجا میرم میام یا نه

کسی لا اقل اینو سوال نکرد

انگاری میخوام برم خرید کنم

هیچکسی چیزی نگفت حلال نکرد

دم رفتن کسی حرفی نمیزد

همه ساکت بودن و بی سر صدا

یه نگهبان که مارو نگاه میکرد

زیر لب گفت به سلامتی کجا؟

اشک وخندم دو تایی کنار هم

با یه لحن مهربون جواب دادن

انگاری یه عالمه کوه های سخت

از رو شهر شونه من افتادن

این سوال مهربون و بی ریا

پرسش ساده یه غریبه بود

کسی که اسم منم نمی دونست

زیر چشماش غمی بود داغ و کبود

شعرمو باید یه جور عوض کنم

یا بذارمش همین جور بمونه

ته قلبم میخوام این حقیقتو

هر کسی دوست داره شعرو بخونه

دم رفتن کسی گفت سفر به خیر

که واسم غریب و ناشناخته بود

اما اون وقتی رسید که قلب من

همه آرزوهاشو باخته بود

بهتره اهلی رویامونو

بدون توقعی جواب کنیم

نباید حتی رو بهترین کسا

توی بد ترین جاها حساب کنیم

 


متن فوق توسط: مهشید نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درباره خودم
دل کو چو لو
مهشید
آرشیو یادداشت ها
زمستان 1386
پاییز 1386
لوگوی من
دل کو چو لو
لوگوی دوستان من








اشتراک در خبرنامه