سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دل کو چو لو
صفحه اصلی وبلاگ
پارسی بلاگ
شناسنامه من
ایمیل من
من در یاهو
 RSS 
اوقات شرعی
چهارشنبه 86 آذر 21 ساعت 8:12 عصرامید

هر روز افتاب غروب می کند اما هر شب ستارگان می گویند که فردایی خواهد امد


متن فوق توسط: مهشید نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
چهارشنبه 86 آذر 21 ساعت 8:11 عصرراز موفقیت

برای داشتن چیزی که تا به حال نداشته اید

باید جوری باشید که تا به حال نبوده اید


متن فوق توسط: مهشید نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
چهارشنبه 86 آذر 21 ساعت 8:11 عصربزرگان

افراد بزرگ به منزله قابله هایی هستند برای به دنیا اوردن موفقیت هایی که زمان ابستن ان است


متن فوق توسط: مهشید نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
چهارشنبه 86 آذر 21 ساعت 8:10 عصرحراجی شیطان
می گویند روزی شیطان تصمیم گرفت از کار خود دست بکشد.بنابر این اعلام کرد ابزارش را با قیمتی مناسب به فروش می گذارد.پس وسایل کارش را که شامل خودپرستی نفرت حسرت تنبلی و..... میشد به نمایش گذاشت.اما شیطان حاضر نبود یکی از این ابزارها را که بسیار کهنه و کار کرده به نظر میرسید ارزان بفروشد.کسی از او پرسید این وسیله گران قیمت چیست؟شیطان گفت: نومیدی و افسردگی است.پرسیدند چرا این قدر گران است؟شیطان گفت:زیرا این وسیله برای من بسیار موثر بوده است.هر گاه سایر وسایلم بی اثر میشوند تنها با این وسیله میتوانم قلب انسانها را بگشایم و کارم را انجام دهم.اگر بتوانم کسی را وا دارم که احساس نا امیدی یاس دلسردی مطرود بودن و تنهایی کند میتوانم با او هرچه میخواهم بکنم.من این وسیله را روی همه انسانها امتحان کرده ام و به همین دلیل این همه کهنه است.
متن فوق توسط: مهشید نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
چهارشنبه 86 آذر 21 ساعت 8:10 عصرعشق
انسان به خاطر عشق زنده است و این بزرگ ترین چیزیست که در زندگی می توان یافت و به ان امید بست
متن فوق توسط: مهشید نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
چهارشنبه 86 آذر 21 ساعت 8:8 عصرشناگر

دوست داشتن در دریا شنا کردن است   وعشق در دریا غرق شدن


متن فوق توسط: مهشید نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
چهارشنبه 86 آذر 21 ساعت 8:8 عصروصال
وقتی به چیزی که می خوای میرسی که ازش بگذری
متن فوق توسط: مهشید نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
چهارشنبه 86 آذر 21 ساعت 8:6 عصرپیام خدا
هر کودکی با این پیام به دنیا می آید که هنوز خدا از انسان نا امید نیست
متن فوق توسط: مهشید نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
چهارشنبه 86 آذر 21 ساعت 8:6 عصرشعر اول

اولین شعرم ردیفش درد بود      قصه تنهایی یک مرد بود

قصه مردی که از شهر سکوت     ناله را همراه خود اورد بود

سرگذشت شاعری که سالها     در غریبی زندگی می کرد بود

چهره پژمرده و بی جان من      نقش مرگی در هوای سرد بود

مثل پاییز همیشه جاودان      رنگ و روی واجهایم زرد بود

هر کلامی را که می گفتم طلاست    دست ها هی من کشیدم گرد بود

من شمارش کردم ان ابیات زوج     چون به اخر میرسیدم فرد بود


متن فوق توسط: مهشید نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
چهارشنبه 86 آذر 21 ساعت 8:4 عصرقصه ما
 

یکی بود یکی نبود   زیر این سقف کبود   

یه غریب اشنا        دل و جونموربود

این جوری نگام نکن      گل یاس مهربون

اون غریبه خودتی        همیشه با من بمون


متن فوق توسط: مهشید نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
<   <<   6   7   8   9      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درباره خودم
دل کو چو لو
مهشید
آرشیو یادداشت ها
زمستان 1386
پاییز 1386
لوگوی من
دل کو چو لو
لوگوی دوستان من








اشتراک در خبرنامه